ناخدا و مهندس کشتی
ناخدای یک کشتی و سرمهندس آن در این باره بحث میکردند که در کار اداره و هدایت کشتی کدام یک نقش مهمتری دارند. بحث به شدت بالا گرفت و ناخدا پیشنهاد کرد که یک روز جایشان را با هم عوض کنند.
قرار گذاشتند که سرمهندس سکان کشتی را به دست گیرد و ناخدا به اتاق مهندس کشتی برود.
هنوز چند ساعتی از جابهجایی نگذشته بود که ناخدا عرقریزان با سر و وضعی کثیف و روغنمالی بالا آمد و گفت: «مهندس سری به موتورخانه بزن. هر قدر تلاش میکنم، از موتورخانه سر درنمی آورم و کشتی حرکت نمیکند.»
سرمهندس فریاد کشید: «البته که حرکت نمیکند، کشتی به گِل نشسته است!»
- ۰ نظر
- ۰۱ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۰۱